جدول جو
جدول جو

معنی فضل الله - جستجوی لغت در جدول جو

فضل الله
(پسرانه)
لطف و توجه خداوند
تصویری از فضل الله
تصویر فضل الله
فرهنگ نامهای ایرانی
فضل الله
(فَ لُلْ لاه)
تبریزی. طبیب معروفی است که در دربار تیمور بوده و در آخرین بیماری او که منجر به مرگش گردید در معالجۀ او کوشش و حذاقت بسیار نموده است. (نقل با تصرف از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 ص 232)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتح الله
تصویر فتح الله
(پسرانه)
پیروزی خدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فیض الله
تصویر فیض الله
(پسرانه)
لطف و محبت خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرج الله
تصویر فرج الله
(پسرانه)
گشایشی از جانب خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آل الله
تصویر آل الله
اولیای خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
کتاب خدا، ایمان به خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
بندگان خوب خدا، مردان خدا، مردم پارسا و پرهیزکار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
ابن یحیی بن محمد کرمانی عمری شافعی، معروف به ابن فضل الله کاتب دمشقی و ملقب بشهاب الدین. رجوع به ابن فضل الله شهاب الدین ابوالعباس احمد... شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ لِلْ لاه)
ابوالمعالی محیی الدین یحیی بن جمال الدین، برادر شرف الدین عبدالوهاب، ادیب و منشی و شاعر، او نیزچون برادر رئیس کتبۀ ناصر بن قلاون بوده و در پیری بعلت ثقل سامعه کناره گرفته و پسرش شهاب الدین وکالت او داشته، لکن بسبب تندی خلق او پسر دیگر ابوالمعالی را موسوم به علاءالدین بجای او نصب کرده اند و محیی الدین یحیی به 738 ه،ق، در 93 سالگی درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
خواجه فضل الله از اشراف کرمان است و بغایت جوانی خوش طبع و خوش اخلاق است. و اهل قلم همه متفق اند که در علم سیاق و حساب دفتر و ضرب و قسمت بی نظیر است و قریب پنج سال در ملازمت سلطان صاحبقران صاحب اختیار دیوان وزارت بود و در زمان خواجه مجدالدین محمد او را بحضرت پادشاه بد نمودند و به ضرورت جلا اختیار کرد، اما در آن سفر به زیارت مکه مشرف شد و به منصب ’میرحاجی’ تفویض یافت و هرچند سلاطین آن مملکت تکلیف ملازمت فرمودند او اقبال ننمود و اظهار افتخار ملازمت پادشاه خود کرد. (از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوایی ص 119). وی معاصر مؤلف مجالس النفائس و از شعرای قرن نهم هجری است
لغت نامه دهخدا
فضل اﷲ (حاجی شیخ نوری) بن ملا عباس نوری مازندرانی، معروف به شیخ نوری، از فقهای امامیه و از مراجع تقلید اوایل قرن چهاردهم هجری است، وی پس از تحصیل علوم دینی مقیم تهران گشت و در وقایع انقلاب مشروطیت ایران به حمایت و همراهی از محمدعلی شاه قاجار و به مخالفت با طباطبائی و بهبهانی، دو روحانی صاحب نفوذ و مشروطه خواه، قیام کرد و سرانجام پس از فتح تهران گرفتار و در 13 رجب 1327 هجری قمری به دار کشیده شد و در قم مدفون گشت، از تصانیف اوست: 1- تذکره الغافل و ارشاد الجاهل، 2- صحیفۀ مهدویه، (از ریحانه الادب ج 6 ص 263)، و رجوع به احسن الودلیه ج 2 ص 91 و تاریخ بیداری ایرانیان بخش 1 و 2 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ لِلْ لاه)
بدرالدین محمد بن علی، مانند پدر دیوان کتابت مصر داشته و او را اشعاری است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ لِلْ لاه)
شرف الدین عبدالوهاب بن جمال الدین، نسب خویش بعمر بن الخطاب می پیوسته و در مصر دیوان کتابت ملک ناصر بن قلاون داشته و پس از آن دیوان کتابت دمشق بدو مفوض گشته، و در سال 717 ه،ق، بدانجا وفات یافته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ لِلْ لاه)
شهاب الدین ابوالعباس احمد بن محیی الدین، فرزند یحیی بن جمال الدین سابق الذکر، در شعر و ادب و جغرافیا و تاریخ و تراجم احوال و خاصه در تاریخ مغول و ترک و هند و نیز هیئت و اسطرلاب و فقه شافعی فرید عصر خویش بوده، مولد او به دمشق در سال 700 ه،ق، بوکالت پدر مدتی دیوان کتابت ملک ناصر بن قلاون داشت و سپس برای سوء خلق کناره گرفت، او را اشعار رائقه است، و نیز کتب ذیل از اوست: فواضل السّمر فی فضائل آل عمر در چهار جلد، مسالک الابصار فی ممالک الامصار در بیست جلد سطبر ونسخه ای از آن در کتاب خانه ایاصوفیه برجاست، صبابهالمشتاق در مدح رسول صلوات اﷲ و سلامه علیه، الدعوهالمستجابه، سفرهالسّفره، دمعهالباکی، یقظهالساهر، نفحهالروض، التعریف بالمصطلح الشریف در فنون مملکت داری، رساله فی ممالک عباد الصّلیب، او به نام کاتب دمشقی نیز معروف است و در 749 ه،ق، به مصر درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ لِلْ لاه)
علاءالدین علی بن یحیی، برادر شهاب الدین احمد، او مانند برادر دیوان کتابت مصر داشته و به عربی او را اشعاری است
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
فضل الله حسینی الحسینی. ظاهراً والد عبدالله بن فضل الله صاحب وصاف است و حاجی خلیفه بدان تصریح نموده. او را کتابی است به نام المعجم فی آثار ملوک العجم که در آن با اسلوبی ادیبانه سرگذشت پادشاهان قدیم ایران تا آخر عهد ساسانیان به رشتۀ تحریر درآمده و به نام نصره الدین احمد بن یوسف شاه، اتابک لر بزرگ (1296-1330 میلادی) موشح گشته است. این کتاب از حیث تاریخی از سایر کتاب تاریخی این دوره پایین تر است. انشای آن بطرز وصاف ولی قدر و قیمت آن بسیار کمتر است. در طهران به چاپ سنگی رسیده است. (از تاریخ ادبی ایران ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت ج 3 صص 78-79)
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
سمرقندی. او را بواسطۀ کثرت دانش درعلم فقه ابوحنیفۀثانی میگویند و با آنکه اعلم علمای سمرقند بوده، میل به شعر و معما نیز میفرموده و این مطلع از اوست:
قد چون سرو تو جانست مرا بلکه روان
سویم ای سرو روان شو که فدا سازم جان.
و خواجه از جملۀ شاگردان سیدشریف است. (از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوائی ص 201). خواجه فضل الله از شعرای قرن نهم هجری بوده است
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
شیرازی. برسم تجارت به استرآباد آمد و چون شخصی لوند بود سرمایه را با لوندان به شراب و کباب تلف نمود و چون مایۀ لوندی ناچار به بنیادصلاح و تقوی ماند. شطرنج کبیر و صغیر را نیکو میباخت و خود را بشعر و معما مشغول میساخت. (از مجالس النفائس میرعلیشیر نوایی ص 299). وی با توجه به اینکه همزمان امیر علیشیر بوده از شعرای قرن نهم هجری است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن فضل الله ، حاکم اردبیل، که پدر در مکتوبی که بدو نوشته توصیه کرده است که در معاملۀ خود با مردم چنان کند که شیخ صفی الدین اردبیلی (650- 735 هجری قمری) ازاو راضی و شاکر باشد. رجوع بتاریخ مغول تألیف آقای اقبال شود. پدر احمد ملقب بخواجه رشید الدین است
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
المحبی بن محب الله بن محمد المحبی. فاضلی بود که او را معرفت ادب و طب و تاریخ بود. اهل دمشق و پدر محبی مورخ صاحب خلاصهالاثر بود. او را در تاریخ و شعر کتبی است. ولادتش بسال 1082 هجری قمری / 1621 میلادی و درگذشت او درسال 1031 هجری قمری اتفاق افتاد. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سید سید ابوالرضا فضل الله الراوندی، ابن رکن الدین محمد بن تاج الدین ابومیره بن کمال الدین ابی الفضل احمد بن محمد بن ضیاءالدین ابوالرضا فضل الله الراوندی بن علی بن عبیدالله بن محمد بن عبیدالله بن الحسن. پدر زن شاه شجاع از امرای آل مظفر فارس، ممدوح حافظ شیرازی. (عمدهالطالب چ بمبئی صص 162-164 از تاریخ عصر حافظ ص 195)
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ لاه)
فضل الله همدانی. همدانی، مکنی به ابوتغلب. در قرن چهارم هجری مقارن حکومت عضدالدوله، امیر موصل و اطراف آن بود و هنگامی که عضدالدوله بموصل رفت وی بشام گریخت و بسال 369 هجری قمری کشته شد. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لُلْ لاه)
سایۀ خدا. صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایۀ هر شیئی صاحب اوست و حکایت میکند از ذات آن شخص. پادشاه نیز همین حال را دارد به ذات الهی که انتظام مملکت به ذات اوست چنانکه انتظام وجود ممکنات به وجود باری تعالی است
لغت نامه دهخدا
(فَ ضُلْ لاه)
ابن احمد، معروف به ابن القاب رومی (950 هجری قمری / 1543 میلادی - 1020 هجری قمری / 1611 میلادی). فاضلی از قضاه است که او را بتازی آثار منظوم است. اصلاً ترک بود ولی در ادب عربی وارد و گوینده ای فصیح بود. مدتی در حلب و سپس در شام قاضی بود. (از اعلام زرکلی از خلاصه الاثر)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ جُلْ لاه)
ابن محمد بن درویش الحویزی. مورخ ادیب امامی. نسبتش به حویزه است که در میان بصره و خوزستان است. او راست: 1- کتاب الرجال که دو مجلد بزرگ است در تراجم. 2- الغایه، در منطق و کلام. 3- الصفوه، در اصول. 4- تذکرهالعنوان، در نحو و منطق و عروض. 5- شرح تشریح الافلاک للبهائی. 6- تفسیر. 7- تاریخ کبیر. 8- دیوان شعر. 9- رساله ای در علم حساب.. و رجوع به روضات الجنات چ سنگی ص 511 شود
ابن شمس الدین جوینی (صاحب دیوان). وی یکی از چهار فرزند صاحب دیوان بود که به امر ارغون خان مدتی پس از قتل پدرش به سال 683 ه. ق. به قتل رسید. رجوع به ’از سعدی تاجامی’ تألیف ادوارد براون ترجمه حکمت ص 32 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ لُلْ حَق ق)
فضل الحق مولوی حیدرآبادی. از رجال نهضت سیاسی هند بود که در برابر حکومت انگلیسی حیدرآباد مقاومت کرد وبسال 1858 میلادی در زندان درگذشت. او راست: کتاب الهدیه السعیدیه فی الحکمه الطبیعیه. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(فَ حُلْ لاه)
کاتب. امیر علیشیر نوایی نویسد: از جملۀ کاتبان بی نظیر مسلم است و جمیع خطوط را از غبار و ثلث و غیرهما به یک قلم مینویسد در غایت خوبی و زیبایی، و کسی بسیار خوش صحبت است و بسیار اشعار استادان یاد دارد. سلطان صاحب قران او را از تبریز به اسطنبول آورده است.وی کاتب معتبر شاه اسماعیل صوفی بوده و اکنون (در زمان میر علیشیر) کاتب سلطان روم است ولیکن چون فضایل اعتباری ندارد او نیز اعتباری ندارد و معیشت بسهولت نمیگذراند. شعر نیکو میگوید و این شعر از اوست:
چه شد ای بیوفا کز ما نکردی یاد بگذشتی
چراغ عیش ما کشتی، روان چون باد بگذشتی.
(از مجالس النفائس چ حکمت ص 393)
لغت نامه دهخدا
(اَ لُلْ لاه)
مردان متقی و پارسا: مردی از اهل اﷲ رسید و وقوف بمددی را به ایشان تلقین کرد. (انیس الطالبین ص 114). و رجوع به اهل و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لُلْ لاه)
کتاب اﷲ. (دستور اللغۀ ادیب نطنزی) ، ایمان به خدا. متخذ و مقتبس از آیۀ شریفۀ: و اعتصموا بحبل اﷲ جمیعاً و لاتفرقوا واذکروا نعمهاﷲ علیکم. (قرآن 3 / 103). :
چون تمسکت بحبل اﷲ از اول دیدند
حسبی اﷲ و کفی آخر انشا بینند.
خاقانی.
شیب سرتازیانه ش از قدر
حبل اﷲ شه طغان ببینم.
خاقانی.
حبل اﷲ است معتکفان را دو زلف او
هم روز عید و هم شب قدر اندر او نهان.
خاقانی.
خیمۀ دولتش بر آن زد چرخ
که ز حبل اللهش طناب کند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
در استقبال امور استعمال میکنند، یعنی به بخشش خداوند عالمیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهل الله
تصویر اهل الله
مردان متقی و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبل الله
تصویر حبل الله
ایمان بخدا، کتاب الله
فرهنگ لغت هوشیار
به بخشش خدای (غالبا در مورد اموری که در آینده انجام خواهد شد بکار رود)
فرهنگ لغت هوشیار
سایه خدا در شاهنامه نخستین فرمانروای خودکامه ای که خود را سایه خدا خوانده اسکندر است
فرهنگ لغت هوشیار